فرمت فایل: ورد{فایل ویرایشی} تعداد صفحات:43 صفحه
چکیده ای از متن:
پس از مقدمه ای كوتاه در تعریف و توصیف لغوی مفهوم امام ، به ویژگی های امامت در قرآن اشاره می كند.
● تعریف واژه
امام را در لغت این گونه تعریف كرده اند: الامام من یوتم به و یقتدی سیرته و یوتمر بامره و یتبع اثره، سواء كان حقاً ام باطلاً، یعنی امام كسی است كه او را پیشوا قرار دهند، از سیره او پیروی كنند، فرمان او ببرند و جا پای او بگذارند، چه حق باشد و چه باطل. این تعبیر، تعریف كاملی از امام نیست و حقیقت و ماهیت امام را بیان نمی كند، بلكه تعریف به اعتبار مأموم و مقتدی است، یعنی به اعتبار كسانی كه از امام تبعیت می كنند و پیرو فرمان های او هستند. طبق این تعریف، امام كسی است كه معیار و مقیاس برای دیگران است. عرب به این اعتبار كه انسان، راه رفتن خود را طبق اسلوب و روش خاصی انجام می دهد، به راه امام می گوید.در آیه هفتادوهشتم و هفتاد و نهم سوره حجر و ان كان اصحاب الایكه لظالمین، فانتقمنا منهم، و انهما لبأمام مبین نیز، لفظ امام بر راه و طریق اطلاق شده است.
گاهی نیز یك شخص به اعتبار این كه معیار و مقیاس برای سایرین است و دیگران از او پیروی می كنند، امام نامیده می شود و از جهت این كه دیگران را رهبری می كند، قائد نامیده می شود. از همین رو در قرآن كریم (سوره احقاف، آیه ۱۲) به كتاب حضرت موسی(ع) امام اطلاق شده است: و من قبله كتاب موسی اماماً و رحمه .
● امامت؛ اصل یا فرع
برای این كه جایگاه امام در دین روشن شود و معلوم گردد كه امامت از اصول دین است یا فروع آن، باید ابتدا فرق بین اصول و فروع دین مشخص گردد. فرق بین اصول و فروع دین از دو دیدگاه بررسی شده است: دیدگاه فقیهان و دیدگاه حكیمان. اگر موضوع حكم شرعی، امر اعتقادی بود، آن امر مربوط به اصول دین می شود و اگر مربوط به عمل مكلف بوده و مخصوص مجتهدان باشد، از مسائل اصول فقه است و اگر به عموم مكلفین تعلق گیرد، از فروع احكام فقهی محسوب می شود.اگر بر طبق نظر فقیه، امور اعتقادی و قلبی را جزء اصول دین بدانیم، در این صورت وجوب نیت در عبادات، جزء اصول دین به حساب می آید و حال این كه این گونه نیست. همچنین اگر طبق نظر فیلسوف، ملاك را عقل قرار دهیم و آنچه را كه عقل می تواند مستقلاً درك كند، اصول دین بنامیم و آنچه را كه عقل نمی تواند به طور مستقل درك كند، فروع دین نامگذاری كنیم، در این صورت نبوت پیامبر گرامی اسلام(ص) از فروع دین به حساب می آید و از اصول دین خارج می شود؛ چرا كه عقل نمی تواند مستقلاً حكم به نبوت آن حضرت بنماید. بنابر این بهتر است نظر سومی را اختیار كنیم و قائل شویم كه اركان دین و اصول اعتقادی را خود دین مشخص می كند و فقیه و حكیم نمی توانند آن را مشخص نمایند. از همین رو، اصول و اركان دین در آیات و اخبار و احادیث معصومین(ع) بیان شده است.بر طبق نظر سوم، به طور مسلم امامت از اصول و اركان دین محسوب می شود و خود دین آن را بیان كرده است. اما بنابر نظر فقیه و فیلسوف، امر مشكل است؛ زیرا آنان تعریفی از امامت دارند كه به دشواری می توان قاعده اصول و فروع را بر آن تعریف، تطبیق كرد.
▪ برای نمونه به دو تعریف اشاره می كنیم:
۱) تعریف اول: خواجه نصیرالدین طوسی در تعریف امام می نویسد: الامام هو الانسان الذی له الرئاسه العامه فی الدین و الدنیا بالاصاله فی دار التكلیف؛ امام انسانی است كه اصالتاً در حوزه امور تكلیفی مربوط به دنیا و آخرت، برخوردار از ریاست عامه است.
۲) تعریف دوم: ملا سعد تفتازانی نیز امامت را این گونه تعریف می كند: الامامه انها رئاسه العامه فی الدین و الدنیا لشخص من الاشخاص . چنان كه می بینیم این تعریف دوم، محتوای همان تعریف نخست را مطرح می كند.با دقت در این تعاریف روشن می شود كه اینها تعاریف امارت و حكومت است و حال آن كه امارت، یكی از شئون امامت است نه عین امامت، یعنی این كه امامت، اعم از امارت و حكومت است و از جهت مقام منزلت، بزرگ تر است. آیا این انسانی كه ریاست عامه دارد و دارای حكومت و امارت است، اطاعتش واجب است یا اعتقاد به آن لازم است؟ اگر اطاعت از او واجب باشد، داخل در فروع دین می شود و اگر اعتقاد به آن واجب باشد، جزء اصول دین می گردد. همه علمای شیعه و برخی از علمای اهل سنت- مانند قاضی بیضاوی و السبكی- امامت را از اصول دین شمرده اند و مخالفت با آن را كفر و بدعت می دانند. عده زیادی از علمای اهل سنت نیز امامت را از فروع دین می دانند، اما مباحث مربوط به آن را در اصول عقاید مطرح كرده اند.بنابراین حقیقت امام را بهتر است در آیات قرآن و روایات جست وجو كرد، نه در كلمات لغویین و یا اصحاب فلسفه و كلام. حقیقت امام غیرقابل درك است و چون غیرقابل درك است، قابل تعریف نیست.
● تقسیمات امامت
امامت بر دو نوع است:
۱) امامت مقید
۲) امامت مطلق.
چکیده ای از متن:
پس از مقدمه ای كوتاه در تعریف و توصیف لغوی مفهوم امام ، به ویژگی های امامت در قرآن اشاره می كند.
● تعریف واژه
امام را در لغت این گونه تعریف كرده اند: الامام من یوتم به و یقتدی سیرته و یوتمر بامره و یتبع اثره، سواء كان حقاً ام باطلاً، یعنی امام كسی است كه او را پیشوا قرار دهند، از سیره او پیروی كنند، فرمان او ببرند و جا پای او بگذارند، چه حق باشد و چه باطل. این تعبیر، تعریف كاملی از امام نیست و حقیقت و ماهیت امام را بیان نمی كند، بلكه تعریف به اعتبار مأموم و مقتدی است، یعنی به اعتبار كسانی كه از امام تبعیت می كنند و پیرو فرمان های او هستند. طبق این تعریف، امام كسی است كه معیار و مقیاس برای دیگران است. عرب به این اعتبار كه انسان، راه رفتن خود را طبق اسلوب و روش خاصی انجام می دهد، به راه امام می گوید.در آیه هفتادوهشتم و هفتاد و نهم سوره حجر و ان كان اصحاب الایكه لظالمین، فانتقمنا منهم، و انهما لبأمام مبین نیز، لفظ امام بر راه و طریق اطلاق شده است.
گاهی نیز یك شخص به اعتبار این كه معیار و مقیاس برای سایرین است و دیگران از او پیروی می كنند، امام نامیده می شود و از جهت این كه دیگران را رهبری می كند، قائد نامیده می شود. از همین رو در قرآن كریم (سوره احقاف، آیه ۱۲) به كتاب حضرت موسی(ع) امام اطلاق شده است: و من قبله كتاب موسی اماماً و رحمه .
● امامت؛ اصل یا فرع
برای این كه جایگاه امام در دین روشن شود و معلوم گردد كه امامت از اصول دین است یا فروع آن، باید ابتدا فرق بین اصول و فروع دین مشخص گردد. فرق بین اصول و فروع دین از دو دیدگاه بررسی شده است: دیدگاه فقیهان و دیدگاه حكیمان. اگر موضوع حكم شرعی، امر اعتقادی بود، آن امر مربوط به اصول دین می شود و اگر مربوط به عمل مكلف بوده و مخصوص مجتهدان باشد، از مسائل اصول فقه است و اگر به عموم مكلفین تعلق گیرد، از فروع احكام فقهی محسوب می شود.اگر بر طبق نظر فقیه، امور اعتقادی و قلبی را جزء اصول دین بدانیم، در این صورت وجوب نیت در عبادات، جزء اصول دین به حساب می آید و حال این كه این گونه نیست. همچنین اگر طبق نظر فیلسوف، ملاك را عقل قرار دهیم و آنچه را كه عقل می تواند مستقلاً درك كند، اصول دین بنامیم و آنچه را كه عقل نمی تواند به طور مستقل درك كند، فروع دین نامگذاری كنیم، در این صورت نبوت پیامبر گرامی اسلام(ص) از فروع دین به حساب می آید و از اصول دین خارج می شود؛ چرا كه عقل نمی تواند مستقلاً حكم به نبوت آن حضرت بنماید. بنابر این بهتر است نظر سومی را اختیار كنیم و قائل شویم كه اركان دین و اصول اعتقادی را خود دین مشخص می كند و فقیه و حكیم نمی توانند آن را مشخص نمایند. از همین رو، اصول و اركان دین در آیات و اخبار و احادیث معصومین(ع) بیان شده است.بر طبق نظر سوم، به طور مسلم امامت از اصول و اركان دین محسوب می شود و خود دین آن را بیان كرده است. اما بنابر نظر فقیه و فیلسوف، امر مشكل است؛ زیرا آنان تعریفی از امامت دارند كه به دشواری می توان قاعده اصول و فروع را بر آن تعریف، تطبیق كرد.
▪ برای نمونه به دو تعریف اشاره می كنیم:
۱) تعریف اول: خواجه نصیرالدین طوسی در تعریف امام می نویسد: الامام هو الانسان الذی له الرئاسه العامه فی الدین و الدنیا بالاصاله فی دار التكلیف؛ امام انسانی است كه اصالتاً در حوزه امور تكلیفی مربوط به دنیا و آخرت، برخوردار از ریاست عامه است.
۲) تعریف دوم: ملا سعد تفتازانی نیز امامت را این گونه تعریف می كند: الامامه انها رئاسه العامه فی الدین و الدنیا لشخص من الاشخاص . چنان كه می بینیم این تعریف دوم، محتوای همان تعریف نخست را مطرح می كند.با دقت در این تعاریف روشن می شود كه اینها تعاریف امارت و حكومت است و حال آن كه امارت، یكی از شئون امامت است نه عین امامت، یعنی این كه امامت، اعم از امارت و حكومت است و از جهت مقام منزلت، بزرگ تر است. آیا این انسانی كه ریاست عامه دارد و دارای حكومت و امارت است، اطاعتش واجب است یا اعتقاد به آن لازم است؟ اگر اطاعت از او واجب باشد، داخل در فروع دین می شود و اگر اعتقاد به آن واجب باشد، جزء اصول دین می گردد. همه علمای شیعه و برخی از علمای اهل سنت- مانند قاضی بیضاوی و السبكی- امامت را از اصول دین شمرده اند و مخالفت با آن را كفر و بدعت می دانند. عده زیادی از علمای اهل سنت نیز امامت را از فروع دین می دانند، اما مباحث مربوط به آن را در اصول عقاید مطرح كرده اند.بنابراین حقیقت امام را بهتر است در آیات قرآن و روایات جست وجو كرد، نه در كلمات لغویین و یا اصحاب فلسفه و كلام. حقیقت امام غیرقابل درك است و چون غیرقابل درك است، قابل تعریف نیست.
● تقسیمات امامت
امامت بر دو نوع است:
۱) امامت مقید
۲) امامت مطلق.