فرمت فایل:ورد،{فایل ویرایشی}، تعداد صفحات:82 صفحه
چکیده ای از متن:
قسمت اول (1)
حقيقت خلقت در شناخت شواهد علمي
مقدمه
نگاهي به اطراف و جايي كه در آن نشسته ايد بياندازيد. متوجه خواهيد شد كه چيزهايي در اتاق ” وجود دارند “ : ديوارها، مبل و پرده، سقف، صندلي كه بر روي آن نشسته ايد، كتابي كه در دست داريد، ليوان روي ميز و خيلي چيزهاي ديگر. هيچكدام از اينها خود به خود در اتاق شما قرار نگرفته است. حتي گره هاي فرش توسط شخصي درست شده است؛ آنها خود بخود و از روي اتفاق درست نشده اند.
شخصي كه قصد خواندن كتابي را دارد به اين نكته واقف است كه نويسنده كتاب، آن را براي مقصود خاصي نوشته است. حتي اين تصور هم براي او بوجود نميآيد كه ممكن است كتاب از روي تصادف نوشته شده باشد. در حالت مشابه، وقتي شخصي با مجسمه اي روبرو مي شود، ترديدي ندارد كه اين مجسمه را يك مجسمه ساز ساخته باشد. نه تنها فقط در رابطه با آثار هنري، بلكه حتي چند تكه آجري كه بر روي يكديگر قرار گرفته اند باعث مي شود كه انسان با خود فكر كند كه كسي آنها را با نقشه اي مشخص بر روي هم چيده است. بنابراين در هر جايي كه نظمي باشد، چه كوچك و چه بزرگ، بنيانگزار و محافظ اين نظم مي بايستي وجود داشته باشد. اگر روزي شخصي بيايد و ادعا كند كه آهن خام و ذغال با يكديگر تصادفي تركيب شده و فولاد و در نهايت برج ايفل را تشكيل داده اند، آيا او و افرادي كه به او اعتماد دارند، وي را بعنوان فردي ديوانه در نظر نمي گيرند؟
ادعاي فرضيه تكامل، روش بي نظير رد وجود خدا، با اين ادعا متفاوت نيست. طبق اين فرضيه، مولكولهاي غير طبيعي از روي تصادف اسيدهاي آمينه را ساخته و اسيدهاي آمينه از روي تصادف پروتئين، و در نهايت پروتئينها دوباره از روي تصادف موجودات زنده را شكل دادند. با اين حال، احتمال وجود تصادفي يك موجود زنده كمتر از احتمال ساخت برج ايفل در حالت مشابه است زيرا حتي ساده ترين سلول بدن، پيچيده تر از ساختارهاي دست بشر در دنيا مي باشد.
چگونه ممكن است فكر كنيم كه هماهنگي در دنيا از روي اتفاق صورت گرفته است در حالي كه هماهنگي فوق العاده طبيعت حتي با چشمان غير مسلح قابل مشاهده است؟ اين ادعايي غير منطقي است كه بگوييم: جهان، كه هر گوشه اش خبر از وجود خالقي را مي دهد خود آفريننده خويش بوده است.
بنابراين براي هماهنگي هايي كه در همه جا، از بدن ما گرفته تا دورترين گوشه گيتي پهناورغير قابل تصور، قابل رؤيت مي باشد مي بايستي خالقي را در بر داشته باشد. از اينرو چه كسي اين همه چيزها را هوشمندانه و منظم خلق كرده است؟
هيچگونه ماده حاضر در گيتي قطعاً نمي تواند خالق باشد چون كه مي بايستي داراي اراده بوده باشد چنان كه قبل از پيدايش جهان وجود داشته و آنوقت به آفرينش آن اقدام مي كرد. خالق توانا، خالقي است كه هركسي وجود آن را حس كرده و وجود او بدون هيچ شروع يا انتهايي بوده باشد.
مذهب، ما را با خالقمان كه وجودش را با منطق كشف كرده ايم آشنا مي سازد. با مذهبي كه آفريدگار برايمان به ارمغان آورد متوجه شديم كه او خداي بخشنده و مهرباني است كه زمين و آسمان را از هيچ خلق كرد.
اگرچه اكثر مردم قابليت فهم اين حقيقت را دارند، ولي زندگيشان را با بي خبري از اين موضوع سپري مي كنند. هنگامي كه آنها به نقاشي منظره اي نگاه مي كنند، در اينكه چه كسي نقاش اين اثر بوده است در شگفت مي مانند. بعدها آنها هنرمند را بخاطر كار زيبايش مدتها تحسين مي كنند. علي رغم اين واقعيت كه آنها با نقاشيهاي واقعي بيشماري كه در اطرافشان قرار گرفته مواجه مي شوند، ولي هنوز وجود خدا را كه تنها مالك همه زيباييها است در نظر نمي گيرند. در حقيقت، تحقيق گسترده براي فهم وجود خدا لازم نيست. حتي اگر كسي در اتاقي، از زماني كه در آن متولد شده زندگي مي كند، شواهد زيادي فقط در اين اتاق به اندازه كافي خواهد بود كه وجود خدا را درك كند.
بدن انسان چنان لبريز از نشانه هاي زياد مي باشد كه در هيچ دائرة المعارف دو جلدي هم جا نمي گيرد. حتي تامل دقيق و چند دقيقه اي براي فهم وجود خدا كافي خواهد بود. نظم موجود و محافظت از آن به عهده خدا مي باشد.
فقط بدن انسان لازمه انديشه نمي باشد. حيات موجود در هر گوشه از زمين نيز مي تواند توسط انسان مشاهده و يا ناديده گرفته شود. دنيا سرشار از كثرت موجودات زنده، از تك سلولي تا گياهان، از حشرات تا موجودات دريايي و از پرندگان تا خزندگان مي باشد. اگر شما يك مشت خاك را بر داشته و به آن نگاه كنيد، حتي در درون آن مي توانيد موجودات زنده متعددي را با ويژگيهاي گوناگون پيدا كنيد. اين مسئله براي هوايي كه آن را تنفس مي كنيد نيز صادق است. حتي بر روي پوست شما موجودات زنده بيشماري وجود دارند كه اسامي شان براي شما آشنا نمي باشند. در روده هاي تمام موجودات زنده، ميليونها باكتري يا موجودات زنده تك سلولي وجود دارند كه به عمل هضم كمك مي كنند. تعداد حيوانات در دنيا به مراتب بيشتر از تعداد انسانها مي باشد. وقتيكه ما به دنياي گياهان نيز نظري مي اندازيم به اين نكته پي مي بريم كه نقطه اي در زمين يافت نمي شود كه در آن حيات وجود نداشته باشد. تمام موجوداتي كه در حوزه ميليونها كيلومتر مربع پخش مي باشند، ساختار بدني متفاوت، زندگي متفاوت و سهم متفاوت از توازن بوم شناختي دارند. اينكه ادعا كنيم همه اينها از روي تصادف و بدون هدف يا قصدي بوجود آمده اند ادعايي مضحك است. هيچ اتفاق تصادفي نمي تواند به يك چنين دستگاه پيچيده اي تبديل شود.
تمام اين شواهد ما را به اين نتيجه مي رساند كه جهان با ” خود آگاهي“ معيني بكار خود ادامه مي دهد. پس چه چيزي منشاء اين خود آگاهي است؟ بطور حتم اين منشاء نه از حيات و نه از موجودات غير زنده درون آن مي باشد. همچنين از كساني كه هماهنگي را ايجاد مي كنند و از اين هماهنگي محافظت مي كنند نيز اين كار بر نمي آيد. وجود وعظمت خدا خودش را با دلايل بيشماري در جهان ثابت مي كند. در واقع هيچ انساني بر روي زمين پيدا نمي شود كه اين حقيقت را قلباً نپذيرد. قرآن در اين باره مي گويد: و با آنكه پيش نفس خود، به يقين دانستند باز ” از كبر انكار آن كردند“. (سوره النمل، آيه:14)
اين كتاب براي اين نوشته شده است تا به واقعيتي كه برخي از مردم بخاطر ضرر در منفعتشان از خدا روي برگردانده و افشاي كلاه برداريها و استنتاجهاي ابلهانه اي كه برخي از ادعاهاي نادرست از آن حمايت مي كند، بپردازد. به همين خاطر از موضوعات متنوعي در اين كتاب بطور جدي صحبت شده است.
آنهايي كه اين كتاب را مي خوانند يكبار ديگر به دليل بي چون و چراي وجود خدا پي برده و گواهي مي دهند كه وجود خدا تمام چيزها را شامل مي شود؛ ” منطق“ اين را مي داند. خدا كسي است كه تمام اين نظم هاي فرا گرفته را خلق كرده و از آنها بي وقفه نگهداري مي كند.
از نيستي تا هستي
سؤالاتي از قبيل اينكه چگونه جهان به وجود آمده است، به كجا مي رود و چه قوانيني نظم و توازن آن را حفظ كرده اند، هميشه موضوع صحبت بوده است. دانشمندان و متفكران درباره اين موضوع بي وقفه فكر كرده و فرضيه هاي چندي را مطرح كردند.
انديشه حاكم تا اوايل قرن بيستم در اين بود كه جهان ابعاد نامحدودي داشته و از ازل بوده و تا ابد باقي خواهد ماند . طبق اين ديدگاه كه ” طرح جهان ساكن“ ناميده شد، جهان نه شروع و نه پاياني داشته است.
با عنوان كردن اولين نمونه فرضيه ماده گراها، اين نظريه وجود خدا را انكار مي كرد و اين در حالي بود كه از ديدگاه خود مبني بر اينكه جهان مجموعه اي از ماده ساكن، استوار و غير قابل تغيير است، دفاع مي كرد.
ماده گرايي شيوه اي از تفكر است كه ماده را ماهيتي مطلق تلقي كرده و وجود هرچيز ديگر بغير از ماده را انكار مي كند. با در برگرفتن منشاء اين نوع طرز تفكر مربوط به دوران يونان باستان و با جلب پذيرش روبه افزايش در قرن 19، اين شيوه تفكر در قالب ماده گرايي ديالكتيكي كارل ماركس مشهور شد.
همانطور كه قبلاً به آن اشاره شد، طرح جهان ساكن قرن 19 زمينه هايي را براي فلسفه ماده گرايان فراهم آورد. جورج پوليتزر
((George Politzer در كتابش تحت عنوان اصول اساسي فلسفه، به ارتباط اساس قالب جهان كه ” جهان هدف آفرينش نبوده است“ اذعان كرده و مي افزايد:
اگر چنين بود آنگاه مي بايستي جهان بلافاصله توسط خدا آفريده مي شد و از هيچي به هستي مي گراييد. براي قبول خلقت، بايد در درجه اول وجود زمان را در حالي كه جهان وجود نداشته است قبول كنيم و اينكه چيزي از نيستي به هستي شكل گرفته باشد. اين مسئله اي است كه علم نمي تواند تسليم آن شود. 1
هنگامي كه پوليتزر به اين مطلب كه جهان از هيچي آفريده نشده است پافشاري مي كرد، تكيه بر قالب جهان ساكن قرن 19 داشت و فكر مي كرد كه نوعي ادعاي علمي را مطرح مي كند. با اين وجود، علم و تكنولوژي در حال توسعه قرن 20 مضامين كهنه اي را از قبيل طرح جهان ثابت، كه زمينه هايي را براي ماده گرايان فراهم آورد، درهم كوبيد. امروزه در آستانه قرن 21، فيزيك مدرن با آزمايشها، مشاهدات و محاسبات زيادي ثابت كرده است كه جهان شروعي داشته و توسط انفجار بزرگ از هيچ پديد آمده است.
علاوه بر اين، معلوم شد كه جهان آنگونه كه ماده گرايان آن را ساكن مي پنداشتند، نبوده بلكه در حال انبساط بوده است. امروزه اين واقعيتها از سوي تمام دنياي علمي مورد تصديق قرار گرفته است.
اينكه جهان شروعي داشته به اين معني است كه عالم از هيچي به هستي گراييد، يعني اينكه آفريده شد. اگر چيز آفريده شده اي وجود داشته باشد ( كه قبلاً وجود نداشته است) ، آنگاه بطور يقين مي بايستي خالقي داشته باشد. بودن از نبودن، موضوعي است كه براي فكر بشر غير ممكن است. بنابراين ماهيت هستي از نيستي، با آوردن اشياء جهت شكل دادن آنها به چيزهاي جديد ديگر (ازقبيل آثارهنري يا اختراعات تكنولوژي) بسيارمتفاوت است. اين تنها نشانه آفرينش خداوند است كه همه چيزها را در يك لحظه و يك زمان بطوركامل خلق كرد در حالي كه چيزهاي آفريده شده، هيچگونه نمونه قبلي نداشته و حتي زمان و فضايي براي ايجاد آفرينش آنها وجود نداشته است.
پيدايش جهان از نيستي به هستي، بزرگترين سند ممكن براي اينكه جهان آفريده شده است مي باشد. بررسي اين واقعيت، خيلي چيزها را تغيير مي دهد. اين امر باعث مي شود كه مردم معني حيات را درك كرده و به مرور نگرشها و هدفها بپردازند. به همين دليل اكثر مردم سعي مي كنند واقعيت خلقت را كه برايشان كاملاً قابل فهم نيست ناديده بگيرند، اگرچه شواهد آن برايشان آشكار است. آنها راههاي ديگري را براي گمراهي اذهان مردم ايجاد كردند. با اين وجود ادله علم، خود پايان معيني را براي اين فرضيه ها مي گذارد.
حال اجازه دهيد نگاهي اجمالي به فرآيند علمي در حال گسترش از طريق جهاني كه بوجود آمده است بياندازيم.
انبساط جهان
در سال 1929 در رصد خانه اي در كوه ويلسون واقع در كاليفرنيا، يك اختر شناس آمريكايي به نام ادوين هابل
(Edwin Hubble) يكي از بزرگترين اكتشافات تاريخ نجوم را به ثمر رساند. او هنگامي كه ستارگان را با تلسكوپ غول پيكر خود نگاه مي كرد متوجه شد كه نور متصاعد شده از ستاره ها به انتهاي رنگ قرمزطيف جابجا مي شود و اين جابجايي، هنگامي كه ستاره از زمين دورتر مي شد، بيشتر خودش را نشان مي داد. اين كشف تاثير تكان دهنده اي در دنياي علم داشت زيرا طبق قوانين شناخته شده فيزيك، پرتوهاي طيف نوري كه به سمت نقطه ديد حركت مي كنند به رنگ بنفش متمايل مي شوند در حاليكه پرتوهاي طيف نوري كه از نقطه ديد به بيرون مي آيند به رنگ قرمز متمايل مي شوند. در طول مشاهدات هابل، مشخص شد كه نور ستارگان متمايل به قرمز مي باشند. اين به اين معني بود كه نورها هميشه از سمت ما تغيير مسير مي دهند.
قبل از اين اكتشاف، هابل كشف مهم ديگري كرده بود: ستاره ها و كهكشان راه شيري نه تنها از ما دور مي شدند بلكه از يكديگر نيز دور مي شدند. تنها نتيجه گيري را كه مي توان از دور شدن اجسام از يكديگر در جهان گرفت اين است كه جهان دائماً در حال ” انبساط“ مي باشد.
براي آنكه بهتر بفهيم، ميتوانيم جهان را مثل بدنه بالني در نظر بگيريم كه در حال باد شدن است. همانطور كه نوك بدنه بالن بر اثر باد شدن از هم باز مي شود، اجسام نيز در فضا از يكديگر، هنگامي كه كيهان انبساط پيدا مي كند، دور مي شوند.
در واقع اين موضوع از لحاظ تئوريكي حتي پيشتر نيز كشف شده بود. آلبرت اينشتين (Albert Einstein) كه بزرگترين دانشمند قرن شناخته شد، پس از محاسباتي كه در تئوريهاي فيزيكي انجام داد به اين نتيجه رسيد كه جهان نمي تواند ساكن باشد. با اين وجود، او تنها به اين خاطر كه نمي خواست با طرح همه گير و شناخته شده جهان ساكن در عصر خود درگيري ايجاد كند، اين كشف را فاش نكرد. بعدها اينشتين درصدد شد كه فاش نكردن كار خود را بعنوان ” بزرگترين اشتباه زندگي اش“ تلقي كند. متعاقباً اين مسئله از سوي مشاهدات هابل معلوم شد كه جهان در حال انبساط بسر مي برد.
در اين صورت جهان در حال انبساط، چه اهميتي براي وجود جهان دارد؟
انبساط جهان دلالت بر اين موضوع دارد كه اگر جهان به صورت معكوس به گذشته باز مي گشت، ثابت مي شد كه آغاز جهان از نقطه اي واحد بوده است. محاسبات نشان مي دهند كه ” نقطه واحد“ كه تمام ماده جهان را در بر مي گيرد مي بايستي ” حجم صفر“ و ” تراكم بيكران“ داشته باشد. جهان از طريق انفجار واحد با حجم صفر شكل گرفت. اين انفجار بزرگ كه نماد شروع جهان بود به نظريه ” انفجار بزرگ“ (Big Bang) نامگذاري شد و اين فرضيه به اين نام شناخته شده است.لازم به ياد آوري است كه ” حجم صفر“ عبارتي لفظي است كه جهت كاربردهاي توصيفي بكار مي رود. علم قادر است مفهوم ” نيستي“ را، كه ماوراي محدوده فكري بشر مي باشد، تنها از طريق توصيف آن بعنوان ” نقطه با حجم صفر“ معين كند. در حقيقت ” نقطه بدون حجم“ به معناي ” نيستي“ مي باشد. جهان از نيستي بوجود آمده است. به بيان ديگر، جهان آفريده شده است.
فرضيه انفجار بزرگ نشان مي داد كه در ابتدا تمام اجسام در جهان از يك منشاء بوجود آمده و سپس از يكديگر جدا شدند. اين حقيقت كه توسط فرضيه انفجار بزرگ آشكار گرديد، 14 قرن پيش در قرآن، زماني كه مردم دانش كمي درباره جهان داشتند، به آن اشاره شد:
آيا كافران نديدند كه زمين و آسمانها بسته بود ما آنها را بشكافتيم و از آب هرچيز را زنده گردانديم چرا باز به خدا ايمان نمي آورند؟ (سوره الانبياء، آيه: 30)
همانطور كه در اين آيه به آن اشاره شد، همه چيز حتي ” زمين و آسمان“ كه هنوز آفريده نشده بودند توسط انفجار بزرگ از نقطه اي واحد بوجود آمد و جهان كنوني را با جدا شدن از يكديگر شكل داد.
هنگامي كه ما گفته هاي اين آيه را با نظريه انفجار بزرگ مقايسه مي كنيم، به اين نكته پي مي بريم كه اين دو فرضيه كاملاً با يكديگر تطبيق دارند. با اين وجود انفجار بزرگ بعنوان فرضيه علمي، تنها در قرن بيستم مطرح شد.
انبساط جهان يكي از بزرگترين مدركي است كه جهان از هيچ آفريده شده است. اگرچه اين واقعيت تا قرن بيستم توسط علم كشف نشد، اما خداوند واقعيت اين امر را براي ما در 1400 سال پيش در قرآن فاش كرد:
كاخ آسمان (رفيع) را ما بقدرت خود برافراشتيم و مائيم كه بر هر كار عالم مقتدريم و زمين را بگسترديم. (سوره الذاريات، آيه: 47
چکیده ای از متن:
قسمت اول (1)
حقيقت خلقت در شناخت شواهد علمي
مقدمه
نگاهي به اطراف و جايي كه در آن نشسته ايد بياندازيد. متوجه خواهيد شد كه چيزهايي در اتاق ” وجود دارند “ : ديوارها، مبل و پرده، سقف، صندلي كه بر روي آن نشسته ايد، كتابي كه در دست داريد، ليوان روي ميز و خيلي چيزهاي ديگر. هيچكدام از اينها خود به خود در اتاق شما قرار نگرفته است. حتي گره هاي فرش توسط شخصي درست شده است؛ آنها خود بخود و از روي اتفاق درست نشده اند.
شخصي كه قصد خواندن كتابي را دارد به اين نكته واقف است كه نويسنده كتاب، آن را براي مقصود خاصي نوشته است. حتي اين تصور هم براي او بوجود نميآيد كه ممكن است كتاب از روي تصادف نوشته شده باشد. در حالت مشابه، وقتي شخصي با مجسمه اي روبرو مي شود، ترديدي ندارد كه اين مجسمه را يك مجسمه ساز ساخته باشد. نه تنها فقط در رابطه با آثار هنري، بلكه حتي چند تكه آجري كه بر روي يكديگر قرار گرفته اند باعث مي شود كه انسان با خود فكر كند كه كسي آنها را با نقشه اي مشخص بر روي هم چيده است. بنابراين در هر جايي كه نظمي باشد، چه كوچك و چه بزرگ، بنيانگزار و محافظ اين نظم مي بايستي وجود داشته باشد. اگر روزي شخصي بيايد و ادعا كند كه آهن خام و ذغال با يكديگر تصادفي تركيب شده و فولاد و در نهايت برج ايفل را تشكيل داده اند، آيا او و افرادي كه به او اعتماد دارند، وي را بعنوان فردي ديوانه در نظر نمي گيرند؟
ادعاي فرضيه تكامل، روش بي نظير رد وجود خدا، با اين ادعا متفاوت نيست. طبق اين فرضيه، مولكولهاي غير طبيعي از روي تصادف اسيدهاي آمينه را ساخته و اسيدهاي آمينه از روي تصادف پروتئين، و در نهايت پروتئينها دوباره از روي تصادف موجودات زنده را شكل دادند. با اين حال، احتمال وجود تصادفي يك موجود زنده كمتر از احتمال ساخت برج ايفل در حالت مشابه است زيرا حتي ساده ترين سلول بدن، پيچيده تر از ساختارهاي دست بشر در دنيا مي باشد.
چگونه ممكن است فكر كنيم كه هماهنگي در دنيا از روي اتفاق صورت گرفته است در حالي كه هماهنگي فوق العاده طبيعت حتي با چشمان غير مسلح قابل مشاهده است؟ اين ادعايي غير منطقي است كه بگوييم: جهان، كه هر گوشه اش خبر از وجود خالقي را مي دهد خود آفريننده خويش بوده است.
بنابراين براي هماهنگي هايي كه در همه جا، از بدن ما گرفته تا دورترين گوشه گيتي پهناورغير قابل تصور، قابل رؤيت مي باشد مي بايستي خالقي را در بر داشته باشد. از اينرو چه كسي اين همه چيزها را هوشمندانه و منظم خلق كرده است؟
هيچگونه ماده حاضر در گيتي قطعاً نمي تواند خالق باشد چون كه مي بايستي داراي اراده بوده باشد چنان كه قبل از پيدايش جهان وجود داشته و آنوقت به آفرينش آن اقدام مي كرد. خالق توانا، خالقي است كه هركسي وجود آن را حس كرده و وجود او بدون هيچ شروع يا انتهايي بوده باشد.
مذهب، ما را با خالقمان كه وجودش را با منطق كشف كرده ايم آشنا مي سازد. با مذهبي كه آفريدگار برايمان به ارمغان آورد متوجه شديم كه او خداي بخشنده و مهرباني است كه زمين و آسمان را از هيچ خلق كرد.
اگرچه اكثر مردم قابليت فهم اين حقيقت را دارند، ولي زندگيشان را با بي خبري از اين موضوع سپري مي كنند. هنگامي كه آنها به نقاشي منظره اي نگاه مي كنند، در اينكه چه كسي نقاش اين اثر بوده است در شگفت مي مانند. بعدها آنها هنرمند را بخاطر كار زيبايش مدتها تحسين مي كنند. علي رغم اين واقعيت كه آنها با نقاشيهاي واقعي بيشماري كه در اطرافشان قرار گرفته مواجه مي شوند، ولي هنوز وجود خدا را كه تنها مالك همه زيباييها است در نظر نمي گيرند. در حقيقت، تحقيق گسترده براي فهم وجود خدا لازم نيست. حتي اگر كسي در اتاقي، از زماني كه در آن متولد شده زندگي مي كند، شواهد زيادي فقط در اين اتاق به اندازه كافي خواهد بود كه وجود خدا را درك كند.
بدن انسان چنان لبريز از نشانه هاي زياد مي باشد كه در هيچ دائرة المعارف دو جلدي هم جا نمي گيرد. حتي تامل دقيق و چند دقيقه اي براي فهم وجود خدا كافي خواهد بود. نظم موجود و محافظت از آن به عهده خدا مي باشد.
فقط بدن انسان لازمه انديشه نمي باشد. حيات موجود در هر گوشه از زمين نيز مي تواند توسط انسان مشاهده و يا ناديده گرفته شود. دنيا سرشار از كثرت موجودات زنده، از تك سلولي تا گياهان، از حشرات تا موجودات دريايي و از پرندگان تا خزندگان مي باشد. اگر شما يك مشت خاك را بر داشته و به آن نگاه كنيد، حتي در درون آن مي توانيد موجودات زنده متعددي را با ويژگيهاي گوناگون پيدا كنيد. اين مسئله براي هوايي كه آن را تنفس مي كنيد نيز صادق است. حتي بر روي پوست شما موجودات زنده بيشماري وجود دارند كه اسامي شان براي شما آشنا نمي باشند. در روده هاي تمام موجودات زنده، ميليونها باكتري يا موجودات زنده تك سلولي وجود دارند كه به عمل هضم كمك مي كنند. تعداد حيوانات در دنيا به مراتب بيشتر از تعداد انسانها مي باشد. وقتيكه ما به دنياي گياهان نيز نظري مي اندازيم به اين نكته پي مي بريم كه نقطه اي در زمين يافت نمي شود كه در آن حيات وجود نداشته باشد. تمام موجوداتي كه در حوزه ميليونها كيلومتر مربع پخش مي باشند، ساختار بدني متفاوت، زندگي متفاوت و سهم متفاوت از توازن بوم شناختي دارند. اينكه ادعا كنيم همه اينها از روي تصادف و بدون هدف يا قصدي بوجود آمده اند ادعايي مضحك است. هيچ اتفاق تصادفي نمي تواند به يك چنين دستگاه پيچيده اي تبديل شود.
تمام اين شواهد ما را به اين نتيجه مي رساند كه جهان با ” خود آگاهي“ معيني بكار خود ادامه مي دهد. پس چه چيزي منشاء اين خود آگاهي است؟ بطور حتم اين منشاء نه از حيات و نه از موجودات غير زنده درون آن مي باشد. همچنين از كساني كه هماهنگي را ايجاد مي كنند و از اين هماهنگي محافظت مي كنند نيز اين كار بر نمي آيد. وجود وعظمت خدا خودش را با دلايل بيشماري در جهان ثابت مي كند. در واقع هيچ انساني بر روي زمين پيدا نمي شود كه اين حقيقت را قلباً نپذيرد. قرآن در اين باره مي گويد: و با آنكه پيش نفس خود، به يقين دانستند باز ” از كبر انكار آن كردند“. (سوره النمل، آيه:14)
اين كتاب براي اين نوشته شده است تا به واقعيتي كه برخي از مردم بخاطر ضرر در منفعتشان از خدا روي برگردانده و افشاي كلاه برداريها و استنتاجهاي ابلهانه اي كه برخي از ادعاهاي نادرست از آن حمايت مي كند، بپردازد. به همين خاطر از موضوعات متنوعي در اين كتاب بطور جدي صحبت شده است.
آنهايي كه اين كتاب را مي خوانند يكبار ديگر به دليل بي چون و چراي وجود خدا پي برده و گواهي مي دهند كه وجود خدا تمام چيزها را شامل مي شود؛ ” منطق“ اين را مي داند. خدا كسي است كه تمام اين نظم هاي فرا گرفته را خلق كرده و از آنها بي وقفه نگهداري مي كند.
از نيستي تا هستي
سؤالاتي از قبيل اينكه چگونه جهان به وجود آمده است، به كجا مي رود و چه قوانيني نظم و توازن آن را حفظ كرده اند، هميشه موضوع صحبت بوده است. دانشمندان و متفكران درباره اين موضوع بي وقفه فكر كرده و فرضيه هاي چندي را مطرح كردند.
انديشه حاكم تا اوايل قرن بيستم در اين بود كه جهان ابعاد نامحدودي داشته و از ازل بوده و تا ابد باقي خواهد ماند . طبق اين ديدگاه كه ” طرح جهان ساكن“ ناميده شد، جهان نه شروع و نه پاياني داشته است.
با عنوان كردن اولين نمونه فرضيه ماده گراها، اين نظريه وجود خدا را انكار مي كرد و اين در حالي بود كه از ديدگاه خود مبني بر اينكه جهان مجموعه اي از ماده ساكن، استوار و غير قابل تغيير است، دفاع مي كرد.
ماده گرايي شيوه اي از تفكر است كه ماده را ماهيتي مطلق تلقي كرده و وجود هرچيز ديگر بغير از ماده را انكار مي كند. با در برگرفتن منشاء اين نوع طرز تفكر مربوط به دوران يونان باستان و با جلب پذيرش روبه افزايش در قرن 19، اين شيوه تفكر در قالب ماده گرايي ديالكتيكي كارل ماركس مشهور شد.
همانطور كه قبلاً به آن اشاره شد، طرح جهان ساكن قرن 19 زمينه هايي را براي فلسفه ماده گرايان فراهم آورد. جورج پوليتزر
((George Politzer در كتابش تحت عنوان اصول اساسي فلسفه، به ارتباط اساس قالب جهان كه ” جهان هدف آفرينش نبوده است“ اذعان كرده و مي افزايد:
اگر چنين بود آنگاه مي بايستي جهان بلافاصله توسط خدا آفريده مي شد و از هيچي به هستي مي گراييد. براي قبول خلقت، بايد در درجه اول وجود زمان را در حالي كه جهان وجود نداشته است قبول كنيم و اينكه چيزي از نيستي به هستي شكل گرفته باشد. اين مسئله اي است كه علم نمي تواند تسليم آن شود. 1
هنگامي كه پوليتزر به اين مطلب كه جهان از هيچي آفريده نشده است پافشاري مي كرد، تكيه بر قالب جهان ساكن قرن 19 داشت و فكر مي كرد كه نوعي ادعاي علمي را مطرح مي كند. با اين وجود، علم و تكنولوژي در حال توسعه قرن 20 مضامين كهنه اي را از قبيل طرح جهان ثابت، كه زمينه هايي را براي ماده گرايان فراهم آورد، درهم كوبيد. امروزه در آستانه قرن 21، فيزيك مدرن با آزمايشها، مشاهدات و محاسبات زيادي ثابت كرده است كه جهان شروعي داشته و توسط انفجار بزرگ از هيچ پديد آمده است.
علاوه بر اين، معلوم شد كه جهان آنگونه كه ماده گرايان آن را ساكن مي پنداشتند، نبوده بلكه در حال انبساط بوده است. امروزه اين واقعيتها از سوي تمام دنياي علمي مورد تصديق قرار گرفته است.
اينكه جهان شروعي داشته به اين معني است كه عالم از هيچي به هستي گراييد، يعني اينكه آفريده شد. اگر چيز آفريده شده اي وجود داشته باشد ( كه قبلاً وجود نداشته است) ، آنگاه بطور يقين مي بايستي خالقي داشته باشد. بودن از نبودن، موضوعي است كه براي فكر بشر غير ممكن است. بنابراين ماهيت هستي از نيستي، با آوردن اشياء جهت شكل دادن آنها به چيزهاي جديد ديگر (ازقبيل آثارهنري يا اختراعات تكنولوژي) بسيارمتفاوت است. اين تنها نشانه آفرينش خداوند است كه همه چيزها را در يك لحظه و يك زمان بطوركامل خلق كرد در حالي كه چيزهاي آفريده شده، هيچگونه نمونه قبلي نداشته و حتي زمان و فضايي براي ايجاد آفرينش آنها وجود نداشته است.
پيدايش جهان از نيستي به هستي، بزرگترين سند ممكن براي اينكه جهان آفريده شده است مي باشد. بررسي اين واقعيت، خيلي چيزها را تغيير مي دهد. اين امر باعث مي شود كه مردم معني حيات را درك كرده و به مرور نگرشها و هدفها بپردازند. به همين دليل اكثر مردم سعي مي كنند واقعيت خلقت را كه برايشان كاملاً قابل فهم نيست ناديده بگيرند، اگرچه شواهد آن برايشان آشكار است. آنها راههاي ديگري را براي گمراهي اذهان مردم ايجاد كردند. با اين وجود ادله علم، خود پايان معيني را براي اين فرضيه ها مي گذارد.
حال اجازه دهيد نگاهي اجمالي به فرآيند علمي در حال گسترش از طريق جهاني كه بوجود آمده است بياندازيم.
انبساط جهان
در سال 1929 در رصد خانه اي در كوه ويلسون واقع در كاليفرنيا، يك اختر شناس آمريكايي به نام ادوين هابل
(Edwin Hubble) يكي از بزرگترين اكتشافات تاريخ نجوم را به ثمر رساند. او هنگامي كه ستارگان را با تلسكوپ غول پيكر خود نگاه مي كرد متوجه شد كه نور متصاعد شده از ستاره ها به انتهاي رنگ قرمزطيف جابجا مي شود و اين جابجايي، هنگامي كه ستاره از زمين دورتر مي شد، بيشتر خودش را نشان مي داد. اين كشف تاثير تكان دهنده اي در دنياي علم داشت زيرا طبق قوانين شناخته شده فيزيك، پرتوهاي طيف نوري كه به سمت نقطه ديد حركت مي كنند به رنگ بنفش متمايل مي شوند در حاليكه پرتوهاي طيف نوري كه از نقطه ديد به بيرون مي آيند به رنگ قرمز متمايل مي شوند. در طول مشاهدات هابل، مشخص شد كه نور ستارگان متمايل به قرمز مي باشند. اين به اين معني بود كه نورها هميشه از سمت ما تغيير مسير مي دهند.
قبل از اين اكتشاف، هابل كشف مهم ديگري كرده بود: ستاره ها و كهكشان راه شيري نه تنها از ما دور مي شدند بلكه از يكديگر نيز دور مي شدند. تنها نتيجه گيري را كه مي توان از دور شدن اجسام از يكديگر در جهان گرفت اين است كه جهان دائماً در حال ” انبساط“ مي باشد.
براي آنكه بهتر بفهيم، ميتوانيم جهان را مثل بدنه بالني در نظر بگيريم كه در حال باد شدن است. همانطور كه نوك بدنه بالن بر اثر باد شدن از هم باز مي شود، اجسام نيز در فضا از يكديگر، هنگامي كه كيهان انبساط پيدا مي كند، دور مي شوند.
در واقع اين موضوع از لحاظ تئوريكي حتي پيشتر نيز كشف شده بود. آلبرت اينشتين (Albert Einstein) كه بزرگترين دانشمند قرن شناخته شد، پس از محاسباتي كه در تئوريهاي فيزيكي انجام داد به اين نتيجه رسيد كه جهان نمي تواند ساكن باشد. با اين وجود، او تنها به اين خاطر كه نمي خواست با طرح همه گير و شناخته شده جهان ساكن در عصر خود درگيري ايجاد كند، اين كشف را فاش نكرد. بعدها اينشتين درصدد شد كه فاش نكردن كار خود را بعنوان ” بزرگترين اشتباه زندگي اش“ تلقي كند. متعاقباً اين مسئله از سوي مشاهدات هابل معلوم شد كه جهان در حال انبساط بسر مي برد.
در اين صورت جهان در حال انبساط، چه اهميتي براي وجود جهان دارد؟
انبساط جهان دلالت بر اين موضوع دارد كه اگر جهان به صورت معكوس به گذشته باز مي گشت، ثابت مي شد كه آغاز جهان از نقطه اي واحد بوده است. محاسبات نشان مي دهند كه ” نقطه واحد“ كه تمام ماده جهان را در بر مي گيرد مي بايستي ” حجم صفر“ و ” تراكم بيكران“ داشته باشد. جهان از طريق انفجار واحد با حجم صفر شكل گرفت. اين انفجار بزرگ كه نماد شروع جهان بود به نظريه ” انفجار بزرگ“ (Big Bang) نامگذاري شد و اين فرضيه به اين نام شناخته شده است.لازم به ياد آوري است كه ” حجم صفر“ عبارتي لفظي است كه جهت كاربردهاي توصيفي بكار مي رود. علم قادر است مفهوم ” نيستي“ را، كه ماوراي محدوده فكري بشر مي باشد، تنها از طريق توصيف آن بعنوان ” نقطه با حجم صفر“ معين كند. در حقيقت ” نقطه بدون حجم“ به معناي ” نيستي“ مي باشد. جهان از نيستي بوجود آمده است. به بيان ديگر، جهان آفريده شده است.
فرضيه انفجار بزرگ نشان مي داد كه در ابتدا تمام اجسام در جهان از يك منشاء بوجود آمده و سپس از يكديگر جدا شدند. اين حقيقت كه توسط فرضيه انفجار بزرگ آشكار گرديد، 14 قرن پيش در قرآن، زماني كه مردم دانش كمي درباره جهان داشتند، به آن اشاره شد:
آيا كافران نديدند كه زمين و آسمانها بسته بود ما آنها را بشكافتيم و از آب هرچيز را زنده گردانديم چرا باز به خدا ايمان نمي آورند؟ (سوره الانبياء، آيه: 30)
همانطور كه در اين آيه به آن اشاره شد، همه چيز حتي ” زمين و آسمان“ كه هنوز آفريده نشده بودند توسط انفجار بزرگ از نقطه اي واحد بوجود آمد و جهان كنوني را با جدا شدن از يكديگر شكل داد.
هنگامي كه ما گفته هاي اين آيه را با نظريه انفجار بزرگ مقايسه مي كنيم، به اين نكته پي مي بريم كه اين دو فرضيه كاملاً با يكديگر تطبيق دارند. با اين وجود انفجار بزرگ بعنوان فرضيه علمي، تنها در قرن بيستم مطرح شد.
انبساط جهان يكي از بزرگترين مدركي است كه جهان از هيچ آفريده شده است. اگرچه اين واقعيت تا قرن بيستم توسط علم كشف نشد، اما خداوند واقعيت اين امر را براي ما در 1400 سال پيش در قرآن فاش كرد:
كاخ آسمان (رفيع) را ما بقدرت خود برافراشتيم و مائيم كه بر هر كار عالم مقتدريم و زمين را بگسترديم. (سوره الذاريات، آيه: 47